یه جمله ازش دیدم به خدا حیفم اومد شما نخونینش...خیلی حرف توشه...ظاهر بین نباشید... نیم ساعت پیش " خدا " را دیدم قوز کرده با پالتوی مشکی بلندش سرفه کنان در حیاط از کنار دو سرو سیاه گذشت و رو به ایوانی که من ایستاده بودم آمد ، . . . آواز که خواند تازه فهمیدم ، پدرم را با او اشتباهی گرفته ام ! (حسین پناهی)0 مشاهده پست مشابه : این برگ مثل این میمونه که ار چوب ساخته شده(عکس) می توانید دیدگاه خود را بنویسید
|
کل نظرات : 0
تعداد اعضا : 0
باردید دیروز : 1 بازدید هفته : 6 بازدید ماه : 61 بازدید سال : 202 بازدید کلی : 6395 |
عضو شوید
عضویت سریع
آمار مطالب
آمار بازدید